النا کم کم مستقل میشود
این دختر خانوم ما روز به روز کارهاش شیرین تر میشه
اول اینو بگم که دیگه 5 تا دندون داره 3 تا بالا و 2 تا پائین
النا جونم بای بای کردن رو هم یاد گرفته
برای چند لحظه می ایسته
17 فروردین 92 بدون کمک از مبل رفت بالا
18 فروردین 92 بوس فرستاد
الان هم که دیگه ماما و بابا رو کم کم میگه
دخترم رقصیدن رو خیلی دوست داره و هر آهنگی بشنوه و یا دست دستی بزنیم براش زودی خودشو تکون میده و میرقصه قربونش برم
وقتی باباش از سرکار میاد ذوقی براش میکنه که بیا و ببین همچین سفت میچسبونه خودشو به باباش که نگو
به غیر از من و باباش عاشقه خاله مرجانشه و وقتی خاله اش میاد خونه مون از ذوقش جیغ میزنه و خودشو میندازه تو بغله خاله مرجانش
و البته ددر رو خوب بلده
داریم کم کم به تولدش نزدیک میشیم البته هنوز 3 ماه مونده ولی همین سه ماه هم انقدر زود میگذره که چشم به هم بزنی شده 3 تیر هنوز برنامه خاصی تو ذهنم نیست .
راستی امروز کادوی عمو جونش که کانادا زندگی میکنه و یکی از دوستای عزیزمون سامیه جون که امریکا زندگی میکنن به دستمون رسید با پست لباسای خیلی خوشگلی هستن و حتما عکساشو اینجا میذارم
عمو محمد جونم خیلی خیلی ممنون
سامیه جونم خیلی خیلی ممنون
و حالا چند تا عکس از کارهای النا
النا نصفه شبی رفته سراغه کمد دیواری
النا غافلگیر میشه
در حال دیدن برنامه عمو پورنگ
آماده برای رفتن بیرون و گردش
بغل مامان مینا
مامان مینا و بابا علی و النا جونی