دختر گل مامان و بابا هشت ماهگی مبارک
دختر خوشگل مامان الان دیگه مبل و میز و میگره بلند میشه و به کمک اونها راه میره و تا غافل میشی میبینی رفته تو آشپزخونه و داره ماشین لباسشویی رو نگاه میکنه
عسل خانم ما خیلی بلا شده همین که میبینه باباییش دفتر حساب و کتابشو آورده وسط تند تند چهاردست و پا میاد که دفتر و پاره کنه و خودکار و میگیره صورتشو خودکاری کرده
النا جوننننننننننننننننننننننم دوست داره تلویزیون رو از میز شیشه ای جلوی مبل که گذاشتیمش جلو تلویزیون نگاه کنه
وسایل بازیشو میذاریم توی سبد که شکل جوجه است خودش دوباره همه رو میریزه بیرون و همه اسباب بازیاشو پخش و پلا میکنه
مامان جون حالا خودت رفتی توی شیکم جوجه
حالا بابایی دخترشو میبره تو آسمون و النا ذوق میکنه
و حالا النا آب انار شیرین به میزان 2 قاشق غذا خوری میخوره
حالا میخوای دوربین و از مامان بگیری عسل مامان
النا مامان کجا رو نگاه میکنی
فدای تو بشم من مادرررررررررررررررررررررررر
اولین عروسی که با النا رفتیم
درسته که توی عروسی به خاطر سر و صدای زیاد خیلی بی تابی کرد ولی وقتی برگشتیم خونه خیلی حالش خوب بود الهی قربونت برم من مادرررررررررررررررررررررر