الناالنا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

عشق مامان و بابا

النای 4 ماهه

دخترمون الان بادیدن چهره های آشنا ذوق میکنه   اسباب بازی هاش رو میشناسه ، مکان های جدید رو به دقت نگاه میکنه به چهره خودش توی آینه لبخند میزنه به کمک ما برمیگرده روی شکم و سرش رو بالا نگه میداره و برای کشف دنیای پیرامونش همه چیز رو به دهانش میخواد ببره ...
6 آبان 1391

روزانه های من و النا و باباش

  روزهایم با تو میگذرد دیگر نمیشود بدون تو زنده بود لحظه های زندگیمان پر شده است از بوی تو . وجود تو از من جان گرفت و وجود من از بودن تو .   سال گذشته بود دقیقاً 6 آبان بیبی چک خبر بودن تو را برایم آورد و چه دوران سختی که باید انتظار دیدن تو را 9 ماه به دل میکشیدم و چه زیبا لحظه ای که فهمیدم فرزندم دختریست که همدم همیشگی من میشود روزی که پا بدنیا نهادی خوشی ما چند برابر شد , به آغوش کشیدن تو تمام خستگی دوران بارداری را از یاد من برد . یگانه فرزندم عشق تو روز به روز در دل ما بیشتر رخنه میکند , عاشقانه تو را دوست داریم .   از طرف مامان و بابا     ...
6 آبان 1391

خبر خبر

دوستایی که پارسال نمایشگاه نوزاد و کودک و نوجوان و مادران باردار رو نرفتن امسال زودتر برگزار شده 16 الی 24 شهریور از ساعت 10 صبح تا  8 شب   سه راه یافت آباد نمایشگاه مبل برترین ها شماره 3     ****************** بیشتر از این نمیتونم تایپ کنم چون النا تو بغلم خوابه   چی کار کنم دیگه بچم بغلی شد رفت ...
16 شهريور 1391

عکس النا

دخترمون رو ببینین چه نازی داره   به نظر شما ورزش انتخابی النا در آینده چیه ؟ به نظر من کاراته النا بعد از واکسن زدن 2 ماهگی ببینید چه جوری به باباش چسبیده   النا از نمای نزدیک ...
16 شهريور 1391

عکس

النا و بابا بزرگ ( بابای مامان ) النای یک ماهه تخت و کمد النا تخت و کمد آپادانا مدل زنبوری به نظر من از صورتی قشنگ تره ...
4 مرداد 1391

مامان شدن به معنای واقعی کلمه :)

سلام با یک دنیا عشق دنیایی که حالا توش من مادر یه کوچولوی دوست داشتنی هستم الان بیست و سه روز از زایمانم میگذره دخترم حالش خوبه البته زردی داشت ولی زیر 13 بود و نیازی نبود که بستری بشه . در کل حال هر دوی ما خوبه و من و باباییش عاشق اش هستیم و روز به روز هم این عشق بیشتر میشه . درسته شب نخوابیدن و زود به زود پوشک عوض کردن داره از کار کردن و به خونه رسیدن و حتی صبحانه و نهار و شام خوردن میافتیم اما اما تو بدونی چه لذتی داره وقتی میبینی آروم و راحت خوابیده . کلاً دخترم عاشقتم النای عزیز مامان و بابا ما هردومون برای زندگی تو تلاش می کنیم مخصوصاً بابا علی مهربونت که انقدر احساساتی هستش که از خوندن وبلاگت چشمای مهربونش از عشق نمناک میشه ...
26 تير 1391

برای دردانه مامان و بابا

٩ ماه گذشت با تمام سختی ها و البته شیرینی هایش ؛ به روزهای اول آمدنت که فکر میکنم دلم سرشار از خواستن تو می شود . حالا که تو فردا به دنیا میای دلم برای این همه با هم بودن تنگ میشه پر از شادی میشه از اولین حرکاتهایی که احساست کردم تا سکسکه هات که قلبمو پر از شادی میکردی . از نگرانی برای تکون نخوردنت از نگرانی برای بد خوابیدنم که بند ناف برات خطری نداشته باشه خلاصه که روزهایی رو دوتایی گذروندیم که از همش برام یه خاطره میمونه . دخترم عزیزم روزهای زیبایی رو برات توی این دنیا آرزو میکنم روزهایی سرشار از خوشی و شادی گرچه این دنیا به غیر از شادی روزهای غمگین هم داره ولی برات آرزومندم بتونی توی روزهای سختش انقدر پایدار و مقاوم باشی که روزهای خوش...
2 تير 1391

بیهوشی کامل یا بی حسی موضعی

کدامیک به نظر شما بهتره البته به نظر خودم بی حسی موضعی بهتره چون خودم اول نی نی مو میبینم ولی اگر با دلیل بهم توضیح بدین شاید به بیهوشی کامل هم تن بدم   ************************************************* دلم برای همه دوستام تنگ شده می بوسمتون و برای اون دوستایی که نی نی هاشون بدنیا اومده آرزوی سلامتی و روزهای خوشی رو دارم در کنار فرندانشون *********************************************** 3 تیر ساعت 7.30 صبح باید بیمارستان باشم برام دعا کنید دوستان یه عالمه به دعای همتون نیاز دارم از همه بیشتر سلامتی برای دخترم یه قوشولو هم نگران هستم که البته فکر کنم اون طبیعی باشه ولی کلاً به انرژی + همتون نیاز دارم   راستی عکس تخت و...
28 خرداد 1391