روزانه های من و النا و باباش
روزهایم با تو میگذرد دیگر نمیشود بدون تو زنده بود لحظه های زندگیمان پر شده است از بوی تو .
وجود تو از من جان گرفت و وجود من از بودن تو .
سال گذشته بود دقیقاً 6 آبان بیبی چک خبر بودن تو را برایم آورد و چه دوران سختی که باید انتظار دیدن تو را 9 ماه به دل میکشیدم و چه زیبا لحظه ای که فهمیدم فرزندم دختریست که همدم همیشگی من میشود روزی که پا بدنیا نهادی خوشی ما چند برابر شد , به آغوش کشیدن تو تمام خستگی دوران بارداری را از یاد من برد .
یگانه فرزندم عشق تو روز به روز در دل ما بیشتر رخنه میکند , عاشقانه تو را دوست داریم .
از طرف مامان و بابا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی