الناالنا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

عشق مامان و بابا

درباره دخترم

النا خانوم دختر مامان و بابا تا امروز که 5 ماه و 13 روزشه خیلی شیطون و بازیگوش شده دخترم تو 5 ماه و 11 روزگی ( 13 آذر ) تونست به پهلو بخوابه و دیگه تا خود صبح از پهلو به اون پهلو میشه تازه قربونش برم این مدلی هم میخوابه   سلام مادر جون مامان جون داشتی راجع به من حرف میزدی ...
16 آذر 1391

النا جون 5 ماهگی مبارک

دختر خوشگلم عروسک مامان و بابا 5 ماهگیت مبارک انشااله همیشه سلامت باشی و لبت خندون باشه و به جاهایی که لیاقتش رو داری برسی و مطمئن باش که مامان و بابا تو این راه بهت کمک میکنند . راستی النا خانوم ما دقیقاً تو 5 ماهگیش که امروز باشه بدون کمک غلط زد هورااااااااااااااااااا عکسهای النا در ادامه مطالب ....   دخترمون 30 آبان تو سن 4 ماه و 27 روزگی شصت پاشو گذاشت تو دهنش , آخه این چه کاریه خوشگلم   چی گفتی مامان جون ؟؟؟؟!!!!! شما هم شصت پامو بخورین خیلی خوشمزه است الهی مامان قربونت بشه که انقدر بنفش بهت میاد النا و کتاب درسی بذار ببینم این کتابه چه مزه ای داره ؟؟؟!!!! این تشک تع...
3 آذر 1391

النا خانوم 4 ماهه و 23 روزه

دختر خانوم ما توی این سن برای افراد آشنا خیلی ذوق میکنه و خودش رو توی بغلشون میاندازه . به صورت یهو خودش رو از تو بغل به سمت چیزی که دوست داره پرتاب میکنه . با بالشش بازی میکنه . انگشتهای پاهاش رو با دستاش میگیره به سمت دهانش میبره .  کلاً با دستاش بهتر میتونه چیزی رو بگیره . موقع شیر خوردن خیلی بازیگوش شده چون میخواد همراه شیر خوردن انگشتش رو هم بخوره و به اطراف هم توجه کنه . وقتی هم از خواب بیدار میشه بدون سر و صدا کردن به اطراف نگاه میکنه ,  وقتی میرم ببینم بیداره یا خواب تا منو میبینه میخنده قربونش برم به حالت دمر روی شکم هم رو زمین میذاریم سرش رو خوب بالا نگه میداره   اینم عکساش در ادامه مطا...
25 آبان 1391

النای 4 ماهه

دخترمون الان بادیدن چهره های آشنا ذوق میکنه   اسباب بازی هاش رو میشناسه ، مکان های جدید رو به دقت نگاه میکنه به چهره خودش توی آینه لبخند میزنه به کمک ما برمیگرده روی شکم و سرش رو بالا نگه میداره و برای کشف دنیای پیرامونش همه چیز رو به دهانش میخواد ببره ...
6 آبان 1391

روزانه های من و النا و باباش

  روزهایم با تو میگذرد دیگر نمیشود بدون تو زنده بود لحظه های زندگیمان پر شده است از بوی تو . وجود تو از من جان گرفت و وجود من از بودن تو .   سال گذشته بود دقیقاً 6 آبان بیبی چک خبر بودن تو را برایم آورد و چه دوران سختی که باید انتظار دیدن تو را 9 ماه به دل میکشیدم و چه زیبا لحظه ای که فهمیدم فرزندم دختریست که همدم همیشگی من میشود روزی که پا بدنیا نهادی خوشی ما چند برابر شد , به آغوش کشیدن تو تمام خستگی دوران بارداری را از یاد من برد . یگانه فرزندم عشق تو روز به روز در دل ما بیشتر رخنه میکند , عاشقانه تو را دوست داریم .   از طرف مامان و بابا     ...
6 آبان 1391

خبر خبر

دوستایی که پارسال نمایشگاه نوزاد و کودک و نوجوان و مادران باردار رو نرفتن امسال زودتر برگزار شده 16 الی 24 شهریور از ساعت 10 صبح تا  8 شب   سه راه یافت آباد نمایشگاه مبل برترین ها شماره 3     ****************** بیشتر از این نمیتونم تایپ کنم چون النا تو بغلم خوابه   چی کار کنم دیگه بچم بغلی شد رفت ...
16 شهريور 1391